وصلت به آب دیده میسر نمی شود
وصلت به آب دیده میسر نمی شود
دستم به حیله های دگر درنمی شود
دستم به حیله های دگر درنمی شود
هرچند گرد پای و سر دل برآمدم
هرچند گرد پای و سر دل برآمدم
هیچم حدیث هجر تو در سر نمی شود
هیچم حدیث هجر تو در سر نمی شود
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
دل بیشتر ز دیده بپالود و همچنان
یک ذره ش آرزوی تو کمتر نمی شود
یک ذره ش آرزوی تو کمتر نمی شود
با آنکه کس به شادی من نیست در غمت
با آنکه کس به شادی من نیست در غمت
زین یک متاعم این همه درخور نمی شود
زین یک متاعم این همه درخور نمی شود
گفتم که کارم از غم عشقت به جان رسید
گفتم که کارم از غم عشقت به جان رسید
گفتی مرا حدیث تو باور نمی شود
گفتی مرا حدیث تو باور نمی شود
جانا از این حدیث ترا خود فراغتیست
جانا از این حدیث ترا خود فراغتیست
گر باورت همی شود و گر نمی شود
گر باورت همی شود و گر نمی شود
گویی چو زر شود همه کارت چو زر بود
گویی چو زر شود همه کارت چو زر بود
کارت ز بی زریست که چون زر نمی شود
کارت ز بی زریست که چون زر نمی شود
منت خدای را که ز اقبال مجد دین
منت خدای را که ز اقبال مجد دین
رویم از این سخن به عرق تر نمی شود
رویم از این سخن به عرق تر نمی شود
در هیچ مجلس نبود تا چو انوری
در هیچ مجلس نبود تا چو انوری
یک شاعر و دو سه توانگر نمی شود
یک شاعر و دو سه توانگر نمی شود
چندانک از زمانت برآید بگیر نقد
چندانک از زمانت برآید بگیر نقد
در خاوران نیم که میسر نمی شود
در خاوران نیم که میسر نمی شود